یک + 1

یک + 1 هیچ وقت دو نمیشود

یک + 1

یک + 1 هیچ وقت دو نمیشود

یک + 1

یک +1 اینجا این گونه تعبیر میکنم

فقط یک + 1 بدون هیچ جمعی

۶ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

دلم نوشتن می خواهد مثل

چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ق.ظ


افکار خشک شده دیگر نیمتونم حتی چند خط بنویسم

اون موقع ها شده بود روزی چند صفحه مینوشتم ولی

الان شده تایپ ....... پاک

دوباره روز از نوع روزی از نوع

دلم نوشتن دوباره میخواد از دنیای خاکستری پیرامون (چون هیچ چیز سفید مطلق یا سیاه مطلق نیست)

دلم نوشتن می خواهد از اون نوشتن بعد یک اثر هنری خوب مثل رج به رج قالی خوش رنگ زیبا

دلم نوشتن می خواهد مثل اولین کلمه حرف زدن یک کودک

دلم نوشتن می خواهد مثل اولین باران پاییزی

دلم نوشتن می خواهد ...........

  • مهدی گرامی

جادهای خالی

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ق.ظ

جاده خالی و پیچ های اخر

پیچ ها که کلن مسیرت را عوض میکنند

پیچ های که ادم را در یک مسیر دیگه قرار میده

پیچ جاده زندگی هیمشه راه جدیدی برات باز میکنه

و این خودن شخص هست که چطوری اون راه به پایان برسونه

شاید از این  پیج و عوض شدنا تو مسیر زندگی فراون باشه



پ ن عکس روز برف و جاده خالی

جاده ای ..................

  • مهدی گرامی

روزگاری شاید

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ق.ظ

امده ام تا بعد از مدت ها کاغذ نویسی به تو روی بیارم ای دنیای خیالی مجازی

امده ام تا بگویم چطور شد تا از تو شروع شروع شد ولی با کاغذ تمام

امده ام بگویم نوشته های به جای نوشتن لایک گرفتن تو دفترچه یک سال نامه تاریخ گذشته مینوسیم

مثل حرف هایم که تاریخ گذشت هشتن

حرف های که نزنی بنویسی بعد یک مدت تاریخ انتقضا میرسه

نمیدانم شاید اونجا ن.شتن بهتر از نوشتن خط زدن خوشم می اید

بلاخره اگر روز بیای سراغش متوجه میشی غلط نوشتی غلط داشتی زیاد روی کردی

اما اینجا چی با یک دکمه بک اسپیس پاکش میکنی روزگاری شاید یادت بره حتی چند بار بک اسپیس فشار دادی


شاید یادت بره چند تا پست نابود کردی چند تا وبلاگ پاک کردی



  • مهدی گرامی

شاید

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ب.ظ
باز هم جمعه شد
جمعه های انتظار
و همچنان منتظر یار
هم چنان دلگیر تر از کذشته
به انتظار مینشیم
که شاید اقا رخ بنمایی
شاید دلگیری های روز جمعه تمام شود
شاید دلگیری های هم روزمان تمام شود
  • مهدی گرامی

مدت هاست

چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ

مدت هاست که شب نیست

همان روز است

کمی تاریک تر ساکت تر

و بی نهایت غمیگن تر

  • مهدی گرامی

یک وقتای این جوری دیگه

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

در حوالی دلم ابری سیاه است

ابری که نه نای باریدن دارد نه بادی میاید که این ابر را ببرد

در حوالی این دل یک کلبه چوبی با نم های بارون بو ینم روی چوب را میدهد

در کلبه چوبی تنها وسیله گرمای اتش زدن چوب های خود کلبه است

...........................................................

نیمدونم شاید چرت پرت بود ولی یکدفعه اومد باید می نوشتمش

گاهی به یک احساس های هست که نه میگزره نه میشه فرامش کرد


  • مهدی گرامی